سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در گفتارى فرموده است که : ] و بر آنان والیى فرمانروا شد که کار را بر پاداشت و استقامت ورزید تا دین برقرار گردید . [نهج البلاغه]

کویر


فیلم اخیر ساخته «والت دیسنی» رو دیدین؟ یعنی دیو ودلبر

پیام فیلم ، این گونه منتقل می شود : باید تعبیرهای قدیمی و متعصبانه را در رابطه با نقش مردان وزنان کنار بگذاریم ؛ این تعبیرها امروزه دیگر معتبر نیستند. در زندگی واقعی ، زیبایی به چشم بیننده است و « دیو خودخواهی » صرف نظر از مقام ، موقعیت و جنسیت ،‌ می تواند در درون همه ما باشد.

روزگاری در سرزمین دورافتاده ای ، شاهزاده ای جوان در قصر باشکوهی زندگی می کرد . ازآن جا که او هر چه دلش می خواست به دست می آورد ،آدم خودخواه و نامهربانی شده بود.دریک شب زمستانی ، پیرزن فقیری به قصر رسید و گفت که اگر درآن شب سرد به او پناه بدهد ، درعوض ، یک شاخه گل سرخ به او خواهد داد. شاهزاده که دیدن ظاهر آن پیرزن گدا را ناخوشایند می پنداشت با تمسخر گفت که برود و دیگر مزاحم او نشود.

پیرزن یک بار دیگر ، شاخه گل را به طرف او گرفت و گفت که شاهزاده نباید گول ظاهر را بخورد ،اما وقتی شاهزاده دوباره جواب رد به او داد و بیرونش کرد ؛ پیرزن ، ناگهان به افسونگری زیبا مبدل شد . شاهزاده که شگفت زده شده بود ، سعی کرد عذرخواهی کند و دل او را به دست بیاورد ؛ اما دیگر دیر شده بود ، چون دختر دیده بود که در  قلب شاهزاده جوان ، عشقی نیست و به عنوان مجازات ، او را به یک دیو زشت و وحشتناک مبدل کرد و بعد قصر را با تمام ساکنانش با یک طلسم ، افسون کرد.

دیو که از ظاهر وحشتناک خود شرمگین بود ، خود را در داخل قصر پنهان کرد و فقط یک آیینه جادویی به عنوان تنها پنجره به جهان برایش باقی ماند . گل سرخی نیز که گلی جادویی بود ، فقط تا سن 21 سالگی باطراوت باقی می ماند ؛ اگر او می توانست کسی را دوست داشته باشد و پیش از افتادن آخرین برگ گل ، دلش را به دست آورد ، طلسم شکسته می شد ؛ در غیر اینصورت محکوم بود که تا ابد مانند یک دیو زندگی کند.

با گذشت سالها ، دیو تمام امید خود را از دست داد . حتی اگر می توانست کسی را دوست بدارد ، چه کسی حاضر بود یک دیو را دوست داشته باشد؟

این نگرانی ، همان چیزی است که بسیاری از رابطه ها را تحت تاثیر قرار داده و به نابودی می کشاند. پیام « دیو و دلبر» بیشتر از همه ، این است که عشق ، تجربه ارزشمندی است که صرف نظر از تامین نیازها به آن ، روی می آوریم. عشق حقیقی ، این است که شریک زندگی و دیگر اطرافیانی که آنان را دوست دارید، آزاد بگذارید ، نه اینکه آنان را به تملک خود درآورید.

در رابطه های خود به جای تملک ، فرد مقابل را آزاد بگذارید ؛ احساس حسادت را از خود دور کنید ، به جای این که نگران باشید آیا چیزی به دست می آورید یا خیر ، بیشتر ببخشید. به تفاوت عشق ، طلب تایید و مقبولیت از دیگران ، به منظور خنثی ساختن ترس از طرد شدن ، توجه داشته باشید.

شما چطور رفتار می کنید ؟ ایا به دیگران کمک می کنید تا بتوانند آزادانه پرواز کنند یا امید دارید که فقط در کنار شما بمانند و تاییدتان کنند؟ البته انگیزه های انسان ، همواره آمیخته به هم هستند ؛ اما بهترین راه تضمین عشق کسانی که برای تان مهم هستند ، این است که آنان را توانمند سازید ؛ به طوری که بتوانند تا حد امکان ، فردی مستقل و ارزشمند شوند. نمونه متضاد در این مورد عبارت است از :  تلاش کنید تا فردی دوست داشتنی باشید ، اما هرگز دنبال به دست آوردن عشق دیگران نباشید .

وقتی دیگران احساس کنند به جای این که فقط به فکر منافع خود باشید ، منافع آنان را هم در نظر می گیرید ، کم کم به شما اعتماد می کنند . این اساس تمام دوستی ها و ازدواج های سالم  و در عین حال ، کلید خدمت به مشتری و کسب رضایت او نیز هست . کار شما ، فقط عقد قرارداد نیست ؛ بلکه پی ریزی یک رابطه بلند مدت بر مبنای اعتماد متقابل و گفت و گوی صادقانه است.

برای درک شاهزاده دیو صفت و این که چگونه دچار آن سرنوشت غم انگیز شد ، در ادامه به بقیه داستان در چهار بخش خواهیم پرداخت ....

 

منبع  : « امپراطوری ذهن » /  منصور بهرامی

 

 



ستاره ::: سه شنبه 86/6/27::: ساعت 12:40 عصر